انسان شریف

پینوکیو . آدم باش . آدمک نمی‌خواهم.

انسان شریف

پینوکیو . آدم باش . آدمک نمی‌خواهم.

پاتوق های صادق هدایت

 پاتوق های صادق هدایت در تهران 

از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۹ 

 

صادق هدایت

 

ماسکوت ( La  Mascotte )

موسیو ایزاک صاحب « ماسکوت » پیرمردی ارمنی یا یهودی بوده ، اهل فرانسه.

در حدود سال های ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ گویا برای اداره نمودن هتل رامسر یا یکی دیگر از هتل های پهلوی استخدام شده و به ایران آمده بوده است.

در سال های پس از شهریور از کار هتل داری دست کشیده و به تهران آمده  و در خیابان فردوسی زیر خیابان کوشک کنونی مغازه ای اجاره کرده بوده است.

بالای این مغازه ، دو سه تا بالاخانه بود که خودش و خواهرش و خواهرزاده ی یتیمش زندگی می کرده اند.نام خواهرزاده ی موسیو ایزاک « ککو » بوده که دست راستش از مچ فلج و خم بوده است.

صورتی ذوزنقه ای داشته و پای راستش هم می لنگیده است.موهایی وز کرده به صورت بیش از سی ساله اش حالتی منحصر به فرد می داده است که آسان از یاد نرود.

ایزاک نام کافه اش را « ماسکوت » گذاشته بوده اما نامی روی تابلو یا شیشه ی مغازه نوشته نشده بوده است.یعنی مغازه اصلن تابلویی نداشته و گویا نام « ماسکوت » را خود ایزاک بر سر زبان ها انداخته بوده است. 

« ماسکوت » یک پیش خوان کوچک داشته ، با چهار ، پنج تا میز و صندلی در فضایی به مساحت بیست متر مربع.محیط ماسکوت بی شباهت به دکه های فقیرانه ی سی سال پیش تر پاریس داشته است.

دکه ی موسیو ایزاک دم غروب باز می شده و تا پاسی از شب گذشته باز بوده است.روزها خواهر و خواهر زاده اش خوراک شب مشتریان را فراهم می نموده اند.

غذای ماسکوت همگی بدون گوشت و پاکیزه بوده و با ظرافت خاصی درست می شده است.غذاهایش عبارت بوده از : خیار ، گوجه فرنگی ، عدس و لوبیا ی پخته ، تخم مرغ آب پز ، کلم پیچ خرد کرده ، کاهو ، اسفناج پخته ، ترب ، تربچه ، سبزی خام و ………..

موسیو ایزاک یک پریموس نیز داشته که اگر مثلن کسی نیمرو می خواسته برایش درست کند.

صادق هدایت دم غروب از کافه ی فردوسی به سوی ماسکوت راه افتاده و اغلب کسانی که بر سر میز او در کافه ی فردوسی بوده اند ، به دنبال او راه می افتاده اند و به ماسکوت می رفته اند.

مشتری های ماسکوت از طبقه ی خاصی بوده اند ، زیرا غذای ماسکوت باب دندان مردم معمول کافه رو نبوده است. می توان گفت که مشتریان این کافه دوستان و آشنایان نزدیک هدایت بوده اند.

از جمله ی افرادی که به ماسکوت می رفته اند ، می توان به پروفسور محسن هشترودی ، ذبیح بهروز ، دکتر پرویز ناتل خانلری ، پرویز داریوش ، داریوش سیاسی ، حسن قائمیان ، دکتر روح بخش ، فریدون فروردین ، هوشنگ فروردین ، مهدی آزرمی ، اکبر مشکین ، شهید نورایی ، صادق چوبک و انجوی شیرازی و …………….. اشاره نمود.

البته برخی از  کسانی که نام برده شده اند ، شاید بیش از یکی دو سه بار به ماسکوت نرفته باشند ولی بقیه تقریبن هر شب در ماسکوت بودند.

صادق هدایت پس از مصرف غذای اندک و کمی مشروب در ماسکوت ، گاهی با « دکتر هالو ( روح بخش ) » و گاهی با دیگری به بازی تخته نرد می پرداخته است.یکی از شیرین ترین اوقات محضر هدایت هنگامی بوده که او در ماسکوت با دکتر هالو یا کس دیگری از حواریون خود که جرات کرده بود تا با صادق خان تخته بازی کند ، به بازی نرد می پرداخته است. 

شوخی های فی البداهه ی هدایت پشت سر هم از دهان بیرون می پریده است:

« این دیگه خیر خونه شد » ، « کبود و سیاهت می کنم » ، « کاری به سرت بیارم که صدای یاقدوست به فلک برسد » ، « یک دو با یک » ، « این دیگه خیر خونه است » ، …………

این ها هنگامی بوده که طاس خوب آمده بود اما اگر طاس بد می نشست ، دشنام و متلک را حواله می نمود :

« ریدمون شد » ، « نصیب نشه ! » ، « خاک بر سر ! » ، « گندش در اومد » ، « افتضاح ! » ، « Merde » ، ……………

باری تنها تفریح هدایت در ماسکوت همین تخته نرد بوده است.

هر چند هدایت گاهی هم در ماسکوت به بازی شطرنج می پرداخته اما هنگام بازی شطرنج هیچ گونه شوخی و مزاح نمی کرده و آرام و اندیشمند بوده است.

گویا هدایت ترحمی خاص به آن دختر فلج ماسکوت داشته و یک مجسمه ی سرامیک به او هدیه داده بوده که همواره در دید مشتریان بوده است.


 

کافه رستوران هتل نادری

شاید تنها پاتوق صادق هدایت که کماکان برپا ست و صادق هدایت اغلب – به ویژه در تابستان – شام خود را در آن جا می خورده است ، کافه رستوران هتل نادری است.

باغچه ی این کافه مانند اکنون درخت و گل وگیاه و حوض ذاشته است.

صادق هدایت هنگام شام میزی را برمی گزید و فارغ از موزیک کافه که گویا آن را چرند می دانسته ، با چند تن که گرد میز او بوده اند ، شام می خورده است.

قرار جمع بر این بوده که هرکس - جدا از این که چای و قهوه و شیر کاکائو بخورد و یا شام – دنگ و پول خود را بپردازد تا کسی بر دیگری تحمیل نشود.هدایت و دوستانش حدود ساعت ده تا یازده شب از آن جا بیرون می آمده و از یکدیگر جدا می شده اند.

به طور معمول شام هدایت شامل یک تخم مرغ آب پز یا دو خیار ، یک یا دو گوجه فرنگی ، کمی سبزی خوردن و تربچه و پیازچه و کمی مشروب بوده است.

دوستانش هر یک غذای خود را سفارش می داده اند.

از جمله کسانی که در این کافه گرد هدایت می آمده اند ، می توان به شهید نورایی ، خانلری ، بقایی ، رحمت اللهی ، دکتر روح بخش ، پرویز داریوش ، حسن قائمیان ، عماد سالک و …………… اشاره نمود. 


  
کافه رستوران  باغ شمیران

این کافه که بالاتر از چهارراه استانبول بوده ، گذشته از شیرینی فروشی دارای باغچه ای بوده است.

بر زمینش خاک رس ریخته و در میان آن ، درختان بید و افرا  با گل های لاله عباسی ، پیچک و نیلوفر کاشته بوده اند.

فضایی بوده که حدود صد تا صندلی را در خود جای می داده است.

میز و صندلی ها را لا به لای درخت ها می گذاشته اند و ارکستر و گاهی مطرب های روحوضی می آورده اند.

این کافه به طور معمول پاتوق لات های پول دار بوده است اما هر از چند گاهی که صادق هدایت به آن جا می رفته سر میزی می نشسته که به کلی از آن دور و نیز پشت به ارکستر و مطرب باشد.

هدایت معمولن آخر شب های تابستان تا اویل پاییز به این کافه می رفته و اغلب چیز زیادی آن جا به جز یک خیار و گوجه فرنگی با یک استکان ودکا نمی خورده است.



کافه رستوران پرنده ی آبی

این کافه رستوران در نبش میدان فردوسی بوده است که اکنون به جای بخشی از آن  " داروخانه ی ورامین " و به جای بخش دیگری از آن ، مغازه ی  " اوری " قرار دارد.

" پرنده ی آبی " ، کافه رستورانی محقر ، بدون هیچ زینت و زیور و منظره ی چشمگیری بوده که پاتوق دکتر روح بخش بوده است.غذاهای این رستوران چندان گران نبوده و بیشتر مشتریان آن را شماری ارمنی و تعدادی مسلمان تشکیل می داده اند.

صادق هدایت در پاییز و زمستان که گه گاه به " پرنده ی آبی " می رفته است ، در آن جا تخته نرد هم بازی می کرده است.ن



 

کافه رستوران کنتی نانتال

در ماه های تابستان این کافه – که بعدها به  " شمشاد " تغییر نام داد – پاتوق سر شب هدایت بوده است.

این کافه درست رو به روی کافه قنادی فردوسی بوده و باغچه ای بزرگ با چفته های مو داشته است که میز و صندلی ها زیر این چفته های مو بوده است.

چند درخت نارون بزرگ و چند درخت سپیدار و تبریزی نیز داشته و روی هم رفته جای دلنشین و با صفایی بوده است.موزیک و ارکستر فرنگی داشته و در حدود سه چهار هزار نفر را در خود جای می داده است.

این کافه رستوران در تابستان شلوغ می شده است.

در همین مکان بوده که صادق چوبک و حسن قائمیان نوشته ها و ترجمه های خودشان را  " از لحاظ " هدایت می گذرانده اند و به بحث های ادبی پرداخته و از کتاب هایی که تازه خوانده بودند ، سخن بر زبان می آورده اند.


 

SADEGH HEDAYAT

 

کافه ی فردوسی

صادق هدایت کافه ی فردوسی را از حدود سال های ۱۳۲۲ به بعد پاتوق خود کرد.

این کافه در خیابان استانبول بوده و صاحب آن پیرمردی ارمنی مشهور به « سبیل » بود.وی مردی کاتولیک و بی فرزند بوده و مایه ی شهرتش به دلیل داشتن سبیل های بسیار درشت و بزرگ .

این کافه از کافه های خوب و به روز زمانه ی خود بوده است.

میزهای چهارگوش با رویه ی سیمان موزاییک و با پوششی شیشه ای بر آن داشته است.

این کافه پس از آن که هدایت آن را پاتوق خود کرد ، بسیار گرفت.

هدایت به گونه ی معمول هر روز عصر ( و در سال های آخر ، هر روز صبح و عصر ) به کافه فردوسی می رفته و پس از خوردن شیر قهوه به خواندن روزنامه ها و مجلات فرنگی ( گهگاه فارسی ) و کتاب می پرداخته است.

ساعت ورودش به کافه در حدود ده و نیم صبح بوده و معمولن دو ساعتی در آن جا می مانده است.

به طور معمول هدایت روزها در جمع کسانی که بر سر میز او می آمده اند ، کم تر حرف جدی می زده و اگر کسی هم موضوعی جدی پیش می کشیده ، هدایت اغلب او را سفت و سخت دست می انداخته و شوخی های بی درنگ ( فی البداهه ) و آنی ساخته ی خود را به او می انداخته است.

اما شیوه ی رفتار هدایت در شب ها درست بر خلاف این بوده و او پس از خوردن خوراک گیاهی و شاید تخم مرغ ، با کمی ودکا ، به بحث جدی می پرداخته است.

کافه ی فردوسی در سال های پس از ۱۳۲۲ مرکز گرد آمدن دسته های گوناگون روشنفکری و سیاسی بوده است.

نیشخند ها و متلک های و نغز گفته های پر معنای نویسنده ی بوف کور – که دیگر برای خود جایگاهی شناخته شده ، دست کم نزد خواص پیدا کرده بود – همگان را گرد میز او می آورد.او گاه به بحث درباره یکتاب یا نوشته ای که خوانده بود ، می پرداخت اما هرگز وارد بحث های سیاسی نمی شد و این گونه بازی ها را مسخره و پوچ و بی حاصل می انگاشت.او در آن سال ها از اصلاح واقعی اجتماع عقب مانده و پر نیرنگ و دروغ پیرامون خودش نا امید شده بود.

کافه ی فردوسی در زندگی روشنفکری و اجتماعی صادق هدایت و تاریخ روشنفکری ایران زمین جایگاهی ویژه و ماندگار دارد که هنوز آن چنان که باید و شاید از سوی تاریخ نویسان « تاریخ روشنفکری معاصر ایرانیان » مورد ارزیابی و پژوهش قرار نگرفته است.


 

صادق هدایت

 

کافه رستوران ژاله ( رز نوار )

این کافه نخست " رز نوار " نام داشته و اسحق افندی از اهالی ترابوزان ترکیه آن را اداره می کرده است.

مکان آن در خیابان لاله زار نو ، بالاتر از سینمای متروپل بوده است.

کافه رستوران ژاله ، نخستین پاتوق هدایت س از شهریور ۱۳۲۰ بوده است.

روزها فقط کافه اش با چای و قهوه و شیرینی باز و دایر بوده است.شب ها نیز رستوران کافه که از چند دهنه مغازه با یک باغچه ی کوچک در شت مغازه ها – به عنوان نشیمن تابستانی مشتری های رستوران – برقرار بوده است.

هدایت گاهی پیش از ظهر بین ساعت ده تا دوازده به آن جا می رفته اما بیشتر بعدازظهر ها در کافه می نشسته که ساعت آن هم بر حسب فصل متفاوت بوده است :

در بهار و تابستان ، از ساعت پنج تا هفت و نیم

و در پاییز و زمستان ، از ساعت چهار تا شش.

از دوستان گرد هدایت در این کافه می توان به پرویز ناتل خانلری ، صادق چوبک ، عبدالحسین بیات ، انجوی شیرازی و …. اشاره نمود. 

 

 

سید محمد صادق میرحسینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد