-
کلاغ هم پرپر
شنبه 16 مهرماه سال 1390 10:34
حال این روزهای ما نه شنیدنی است، نه خواندنی. حال کلاغی است یکسره سیاهپوش که تا دهان باز میکند دیگران گوشهایشان را میگیرند.
-
نگاه بی انتها
جمعه 15 مهرماه سال 1390 16:50
اندوه که از حد بگذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن. دیگر مهم نیست: بودن یا نبودن؛ دوست داشتن یا نداشتن. آنچه اهمیت دارد کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند. و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی و نگاه. ولی، اما برای آسیب دیدن باورهایات همیشه پتک نیاز نیست. بودم، نبودی دیگر چه...
-
تو می آیی
جمعه 15 مهرماه سال 1390 16:47
تو می آیی می دانم که می آیی... تو را دیشب من از لحن عجیب بغض هایم خوب فهمیدم... تو را بی وقفه از باران پاک چشمهایم سیر نوشیدم. تو می آیی... می دانم که می آیی و بر ابهام یک بودن نگین آبی احساس می بندی و از تکرار پوچ لحظه های سرد تنهایی مرا بر نبض پر کار شکفتن می نشانی... تو می آیی... خوب می دانم که پروانه نشانت را میان...
-
سقف
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 03:08
تو فکر یک سقفم ، یک سقف بیروزن یک سقف پابرجا ، محکمتر از آهن سقفی که تنپوش هراس ما باشه تو سردی شبها لباس ما باشه سقفی اندازهی قلب من و تو واسه لمس تپش دلواپسی برای شرم لطیف آئینهها واسه پیچیدن بوی اطلسی زیر این سقف با تو از گل از شب و ستاره میگم از تو و از خواستن تو میگم و دوباره میگم زندگیمو زیر این سقف با...
-
اندر مصائب یک پازل
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 02:47
دیشب داشتم فیلم نیمه پنهان تهمینه میلانی رو، میدیدم. هرچند فیلم ضعیفی بود، ولی حرف داشت. من شخصاً همیشه آرزو داشتم که جو کشور اینطوری بود که مثلا کمونیسته میومد اعلامیه میچسبوند سینه دیوار، بعد یه کپله جمعیت گل دیوار وایمیستادن و اعلامیه رو داغ و داغ میخوندن بعد اسلامگراهه با کمونیسته بحث میکرد، اونوقت لیبراله...
-
آخرین بادبادک
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 02:36
حقیقتش این روزا شکل نالهام، ترجیح میدادم ننویسم اگه یه عزیزی نمیخواست! حالا که خواست! عرضم به حضور انور شوما، یه شیش ماهی هست گمونم که دوستان رو ندیدم، تو این شیش ماه، اغراق نیست اگر بگم دچار دگردیسی شدم، کلهم یک چیز دیگه شدم، نمیدونم بده یا خوب، شاید یکی که از بیرون نیگام میکنه این رو بفهمه، شاید درد قد کشیدن،...
-
چرا الان، اون قدیما
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 02:25
من بارها از زیستن در این دنیا نالیدهام تا آنجا که اطرافیان را از خود بیزار کردهام و برای آنها علامت سوال بزرگی ساختهام از خودم که گاهی حتی ممکن است من را انسانی ضعیف یا بیمار فرض کردهاند که تاب زیستن در جهانی چنین زیبا را ندارم. اما بگذارید از آنچه بگویم که گاهی همچون یک بختک بر سینهام میافتد و تا چندین روز چنان...
-
هفتان
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 02:14
در این لحظات که این جملات را مینویسم، دهانم باز و چشمانم گرد است و متعجب از آنچه میخوانم: "هفتان فیلتر شد" تنها میتوانم بگویم، افرادی که مبادرت به فیلتر کردن هفتان نمودند هیچ کس را جز خود محدود نکردهاند. کار ایشان مصداق کشیدن دیوار به دور خود است، که با گسترش این فیلترینگ هر چه بیشتر این دیوار خودساخته...
-
با تو
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 02:03
اشتباه نکن نه این چشمها میخندند و نه دیگر میتوانم با بستهایی که لبم را فشردهاند تو را به زندگی بکشانم نخواستن شهامت میخواهد به فکر صداها و لبها و اشکها نیستم چه اهمیت دارد زاویهی تابش خورشید به زمین، وقتی که نباشی تا با تو فریاد بزنم تا با تو سر بکوبم به دیواری که زخمهایاش را روی پیشانیام حک میکند اشتباه...
-
بوی عیدی ، بوی توت ، بوی کاغذ رنگی
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 11:50
بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی، وسط سفرهی نو بوی یاس جانماز ترمۀ مادر بزرگ با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخوردهی لای کتاب با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم فکر قاشق زدن یک دختر چادر سیاه...
-
شکوفه
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 00:37
چشمان تو ریشه دار تر از هر گل سرخ است و حتی باران هم چنین دستان کوچکی ندارد
-
شکوفه صدایی ست که جسم دارد ....
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 00:36
مشغول بستن چمدانم بودم تب داشتی جای تو نشست لب حوض خودش را پرت کرد توی آب ما فقط توپ کودک همسایه را دیدیم! و صدایی را از پشت در شنیدیم که می گفت اجازه! توپ ما افتاده تو خونه ی شما! لبخند زد با لب های در و دیوار به من که مثل مسافری که از اتوبوسش جا مانده است جا مانده ام با تار مویی در شانه ام با قطره خونی گوشه سر...
-
ساعت دوازده
یکشنبه 10 مهرماه سال 1390 00:34
عقربه ها روی هم افتادند جنازه ی من روی تخت خواب! ساعت دوازده گلوله به سرم شلیک کرده بود که نیمه شب از تنم بلند شد! خودت بودی گوشواره هایت هنوز تکان می خورد واز نگاهی که به پایین انداخته بودی می شد حدس زد تمام شب را٬ باران خواهد گرفت روی سینه ام ...سرش را دست در موهایش کشیدم رد انگشت هایم بر موهای تو خطی شد که هر ستاره...
-
«زندگی حقیر
شنبه 9 مهرماه سال 1390 23:34
«زندگی حقیر من آنقدر ساده و آرام است که در آن، جمله ها حادثه هایند.» فلوبر وقتی مجموعه داستان «پونز روی دم گربه» را می خوانیم و به دقتِ نویسنده در کشف «جزییات» و روزمرگی آدم ها توجه می کنیم، درمی یابیم که او با هوشیاری تمام جزییات و روزمرگی آدم هصای واقعی را، در زندگی خصوصی خودش، «علامت گذاری» کرده است. وسواس زنانه،...
-
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 21:28
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم برای برفی که اب می شود دوست می دارم تو را برای دوست داشتن دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می...
-
ترنم
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 00:07
تبعید دستانم بوی گل میداد مرا گرفتند به جرم چیدن گل به کویر تبعیدم کردند و یک نفر نگفت شاید گلی کاشته باشد اشکال در شعرم گفته بودم که دوستت دارم وعده دادم ترا میبوسم خط کشیدند بر آن بوسهام را از لبت برداشتند آری دستور چنین بود شعر من اشکال دستوری داشت چند بخشه؟ با خود چه کردهام؟ مانند بچگی این بار «اندوه» را بخش...
-
رویش
شنبه 13 آذرماه سال 1389 21:24
من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب می رسد ما دوباره سبز می شویم
-
انهدام
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 21:17
این روزها اینگونهام، ببین: دستم، چه کند پیش میرود، انگار هر شعر باکرهای را سرودهام پایم چه خسته میکشدم، گویی کت بسته از خم هر راه رفتهام تا زیر هر کجا حتا شنودهام هر بار شیون تیر خلاص را * ای دوست این روزها با هر که دوست میشوم احساس میکنم آنقدر دوست بودهایم که دیگر وقت خیانت است * انبوه، غم حریم و حرمت خود...